در گرد خط نهان شد روی عرق فشانش


خط غبار گردید دیوار گلستانش

کوتاه بود دستم تا داشت اختیاری


قالب چو کرد خالی شد بهله میانش

آن شوخ پاکدامن تا لب ز باده تر ساخت


بوی امیدواری می آید از دهانش